قوطی_کبریت_زندگی

ساخت وبلاگ

سلامالان که دارم این را مینویسم حدود ۱۰ سال از آغاز رابطه من و فاطمه گذشتهعملا این رابطه همون ۶ یا ۷ ماه اول تموم بود اما دیگه کشش دادیم تا الان ... اسمشو بزاریم علاقه ،پرکردن تنهایی یا هرچی ... نمیدونم اما یک چیز را خیلی خیلی خوب میدونم که این مدت خوب یا بد ، قسمتی از زندگی بود و گذشت ..همینسر زدی فاطمه اینجا امیدوارم هیچ کدوممون دلتنگ نشیم...خوشبخت بشی و مراقب خودت باش خدانگهدار برای همیشه قوطی_کبریت_زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت قوطی_کبریت_زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : melodiyeeeeshgh بازدید : 37 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 19:37

بهمن ۱۴۰۰امروز ۲۸ سالمهبعد از گذشت ۱۰ سال با هم بودن و بهم قول دادن و شب های زیادی را با هم صبح کردن.. فاطمه بلاخره تصمیم گرفت عشق مسعود را پس بزنه و‌بره و دست پسر دیگه ای را بگیرهبشدت دلتنگشم ولی خردم کرد در این سالهای آخر..با اینکه همه چیز را براش فراهم کردم  منو بی خیال شد برای چیزی بنام آبروی خانواده و خودش..امیدوارم همونطور که به من بی محلی کردی شوهرت به همین حد دل سرد و بی حس برات باشه فاطمهلطمات زیادی بهم وارد کردی و رهام کردی.ازت نمیگذرم.اینو مینویسم تا اگر روزی برگشتم به این وبلاگ یاد آور روزهایی از  جوونیم بشم که پای این دختر نابود شد.زندگی جریان داره.پس نامید نمیشم و قوی ادامه میدم.خدانگهدار برای همیشه نامرد قوطی_کبریت_زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت قوطی_کبریت_زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : melodiyeeeeshgh بازدید : 59 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 23:44

دوستان برای خودمه برای همین‌فقط هرچی دارمو میخام اپلود کنم تا بمونه

 

قوطی_کبریت_زندگی...
ما را در سایت قوطی_کبریت_زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : melodiyeeeeshgh بازدید : 95 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 22:08

چندا عکسو فیلمه.. هی پیام‌ندین رمز رمز.. عجبا

شخصین اا

 

قوطی_کبریت_زندگی...
ما را در سایت قوطی_کبریت_زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : melodiyeeeeshgh بازدید : 81 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 22:08

سلام 

امروز اگر اشتباه نکن روز سوم‌عید هست

مامانم ازم خواست تا برگردم‌بخونه.. ناراحت بود 

 

میخام برگردم تو خونه باشم تا ناراحت نباشه تو عیدی...

خوب کردی که سر نمیزنی به اینجا.. بهتره

مراقب خودت باش عزیزم

قوطی_کبریت_زندگی...
ما را در سایت قوطی_کبریت_زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : melodiyeeeeshgh بازدید : 100 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 22:08

فاطمههه عشقم من‌واقعا بی تو نمیتونم.. میخام هرچ زودتر باهات حرف بزنم..

یا‌خودت زنگ‌بزن یا من‌میزنم‌

اگه خودت بهم پیام ندی من‌ پیام‌میدم

 

 

خیلی دلم‌تنگگ شدهه..منتظرم

قوطی_کبریت_زندگی...
ما را در سایت قوطی_کبریت_زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : melodiyeeeeshgh بازدید : 88 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 22:08

الان ۵ روزه که از عملم دماغم رد میشه.. شدیدااا هم درد میکنه هم زخمای نوک دماغم میسوزه..

عجییب درد میکنه.. خدا بداد برسه 

 

قوطی_کبریت_زندگی...
ما را در سایت قوطی_کبریت_زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : melodiyeeeeshgh بازدید : 106 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 7:22

روز ۱۶ دی ۹۶ ساعت ۷ شب بلیط گرفتم و رفتم سر خط .. اما در کمال ناوابرای اتوبوس منو جا گذاشت و رفت.. حتی ی مکث هم نکرد . فردای اون روز با کلی ترس که خدایی نکرده سرما نخورم .. رفتم با بابام سر خط و بلاخره ساعت ۵ صب سوار اتوبوس شدم و ۸ رسیدم اصفهان  با دوستم رسول بودیم .اون الان داره کاراموزیشو توی بیمارستان گلپا میگذرونه و اومده بود کار اداری داشت منم اسنپ گرفتم و رفتم بیمارستان .. کلی دردسر کشیدم و نهایتا رفتم تو صف ی دستار دکتر پانسمان بینیمو باز کرد.. وای خدا خیلی بد بود و درد دار اومد چک کنه.. فشارش داد خون از هردوبینی زد بیرون.. خیلی داغون بودم و درد داشت  دیگه دکتر دیدم و نهایت فرستادم پیش اون دستیار اونم دماغمو تمیز کرد و چسب بهش زد.. خیلیییی درد داشت چون ورم داشت  و اونم تا شد فشار میداد  تا اخرش تحمل کردم  تا تموم شد   در پایان شماره زنی که توی بیمارستان کمکم کرده بود را گرفتم .. برای داداشم داداشم عاشق دختر اون زن شده بود .  و و رفتم شرکت .. رفیقم علی اصغر مردونگی کرد و برام هم شام گرفته بود هم ناهار کلی پذیراییم کرد .. الانم تو تخت بالا دراز کشیدم و دارم اینارو مینویسم فردا میرم پیش دکتر پوست و نهایت با دوستم احسان ی سینما میریم و میریم گلپا    یاعلی و شبتون بخیر قوطی_کبریت_زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت قوطی_کبریت_زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : melodiyeeeeshgh بازدید : 100 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 7:22

داداشم از دختر اون زن که شب عمل مراقب من بود خوشش اومده

و الان خیلی شیفته اون شده

کاملا معلومه همه جوره میخاد تلاش کنه بهش برسه.. فعلا نمیدونم چ خواهد شد.. بعدا جریانو براتون مینویسم

قوطی_کبریت_زندگی...
ما را در سایت قوطی_کبریت_زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : melodiyeeeeshgh بازدید : 107 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 7:22

سلام به همگیهفته ای خیلی خیلی بدی بوداز اول صب میری تو پادگان معلوم نیست میزارن بیای بیرون یا نه همه اماده باش هستن و باید بمونیم تو پادگان..  هرشب کلی کشته میشن. یا از مردمن یا از نیروهای بسیج و سپاه هی خدا چ شانسی دارم. مردم مدام با قمه و تفنگ های شکاری به نیرو ها حمله میکنن.  بانکها و ناحیه ها پاسگاها را بهشون حمله میکنن ،و اوضاع داغونی میسازن. هر چند نمیتونن کاری از پیش ببرن ولی تا این اوضاع اروم بشه خیلی ها کشته میشن. ترس پدر و مادر ها بخاطر جون بچه هاشون هست ک الان سربازن نمیدونم چ بلایی سرم میاد اگر این اوضاع اروم نشه..  امکان داره یکی ازون اتفاقات برای منم بیفته..  گفتم تا وقت هست یکم بنویسم درسته کسی از اطرافیانم  نمیخونتش اما حداقل توی صفحات وب یچیزی ازم هست روزهای بد هست اینجا..  باید هروز بیدار بود و اماده. مخالفان مجهز تر میشن و کشتار بیشتر میشن.  از قصد بچه ها و مردم بیگناهو میکشن..  چرا اخه پریشب بچه ها وسط میدون گیر افتادن.  بدون سلاح و کمکی،به قصد کشت اینقدر زدنشون ک داغون شدن زیر گاز اشک آور خیلیاشون داغون شدن. دیشب بردنمون ی منطقه پر از مردم چاقو کش و لات بود..  احتمال حمله از هر طرف بود..  نمیدونستیم با تفنگ حمله میکنن یا قمه..  فقط همه بهوش بودم و جلو میرفتیم اما از کار خدا تا متوجه شدن ما اوندیم و خیلی زیادیم مردم عادی رفتن. و منافقا موندن.وو دیگه ترسی نداش قوطی_کبریت_زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت قوطی_کبریت_زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : melodiyeeeeshgh بازدید : 121 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 10:46